مسافرت غير منتظره!
چندروز بود كه بابايي مى گفت پنج شنبه وجمعه برنامه چيده برامون و مى خواد منو سورپرايز كنه!!!!!!ساره جون بلا هم مى دونست ومى گفت ماماني خوبه خوشت مياد.منم حداكثر جايي كه به عقلم قد مي داد هتل ديزين بود اخه دوروز كه نميشه جايي رفت شمال هم به خاطر ترافيك جاده كلا از نظر ما تعطيله خلاصه چهارشنبه شب بعد از كلي مقدمه چينى بدرودخترومسابقه سي سئوالى معلوم شد كه بعله قراره بريم دبى !!!!!!!!!اونم دوروزه !!!!!!!!!!!!بابايي معتقد بود همين دوروز هم كافيه وما حسابى بهمون خوش مى گذره منم بهت زده واميدوار به حرف باباشروع كردم به بستن چمدون براي پرواز ٧صبح! به محض ورود به هواپيما شما خانوم كوچولو يه جيغ بنفش كشيدى تا همه مسافرا حساب كار دستشون بياد ومهما...
نویسنده :
ماماني
21:00